[Part⁷]❖❆𝐴 𝑚𝑎𝑔𝑖𝑐𝑎𝑙 𝑘𝑖𝑠𝑠❆❖
جیمین:میشه همینجا بشینی
ا.ت:جانم؟!
جیمین:اخه از نزدیک هم خوشگل تری هم جذاب تر
ا.ت:ن...نمیتونم
دستشو دور کمرم حلقه کرد و زل زد به لبام و ی بوسه کوچیک زد روشون و خمار ی لبخند زد
ا.ت:هیی چیکار میکنییی
حولش دادم و بلند شدم
جیمین:خجالت نکش این فقط یه اتفاق بود نگو ک تاحالا کسیو بوس نکرده بودی
ا.ت:کی گفته خجالت کشیدم بعدشم اینش به خودم ربط داره شما نمیتونی هروق عشقت کشید مردمو بوس کنی:/
جیمین:اولا فقط ی بوسه بود دوما اگه نکشیدی پس واسه چی بلند شدی
ا.ت:چون دلیلی نداشتم روی پاهات بشینم
جیمین:اما...
ا.ت:جیمین فک کنم مست شدی دیگه نخور
جیمین:(با خنده)نه نشدمممم
لیوانو ازش گرفتم
ا.ت:بسه دیگه خیلی مست شدی
ساعت حدود ۱۲ بود دیگه کم کم باید برگردم
یونا:خوب میبینم خوب خوش میگذرونید
ا.ت:جیمین مست کرده همش میخنده
یونا:عا حالا چجوری میخواد رانندگی کنه
ا.ت:به یکی از دوستاش بگو برسوندش
یونا:همه رفتن
ا.ت:چی؟همه رفتن پس چرا نگفتی بیام خدافظی کنم
یونا:خب همه دیدن شما دوتا گرم گرفتین دیگه مزاحم نشدن😂
ا.ت:یاا بس میکنی
یونا:تو میتونی برسونیش؟
ا.ت:باش فقط به سون بگو کمک کنه ببریمش تو ماشینم
سون اومد و کمکش کرد که بیاد تو ماشین منم ادرس خونه جیمینو گرفتم و خدافظی کردم
سوار ماشین شدم و راه افتادم
رسیدم خونش خونه خیلی بزرگ و شیکی داشت درو واسش باز کردم و کمکش کردم بردمش داخل
بردمش توی ی اتاق
رفت و روی تخت دراز کشید
جیمین:عاا مرسی ا.ت
ا.ت:خواهش میکنم خب من دیگه میرم خدافظ
جیمین:کجا میری شبو همینجا بمون دیر وقته خیلی خطرناکه
ا.ت:مشکلی نیست سریع میرم
جیمین بلند شد و اومد جلوم وایساد گونه هاش قرمز شده بودن و موهاش بهم ریخته بودن خیلی کیوت شده بود
جیمین:نمیزارم بری گفتم ک خیلی خطرناکه اینجا چنتا اتاق هست برو توی یکیشون فعلا شب و اینجا باش فردا برو هر جایی ک میخوای
باشه ای گفتم و رفتم سمت یکی از اتاقا...
ا.ت:جانم؟!
جیمین:اخه از نزدیک هم خوشگل تری هم جذاب تر
ا.ت:ن...نمیتونم
دستشو دور کمرم حلقه کرد و زل زد به لبام و ی بوسه کوچیک زد روشون و خمار ی لبخند زد
ا.ت:هیی چیکار میکنییی
حولش دادم و بلند شدم
جیمین:خجالت نکش این فقط یه اتفاق بود نگو ک تاحالا کسیو بوس نکرده بودی
ا.ت:کی گفته خجالت کشیدم بعدشم اینش به خودم ربط داره شما نمیتونی هروق عشقت کشید مردمو بوس کنی:/
جیمین:اولا فقط ی بوسه بود دوما اگه نکشیدی پس واسه چی بلند شدی
ا.ت:چون دلیلی نداشتم روی پاهات بشینم
جیمین:اما...
ا.ت:جیمین فک کنم مست شدی دیگه نخور
جیمین:(با خنده)نه نشدمممم
لیوانو ازش گرفتم
ا.ت:بسه دیگه خیلی مست شدی
ساعت حدود ۱۲ بود دیگه کم کم باید برگردم
یونا:خوب میبینم خوب خوش میگذرونید
ا.ت:جیمین مست کرده همش میخنده
یونا:عا حالا چجوری میخواد رانندگی کنه
ا.ت:به یکی از دوستاش بگو برسوندش
یونا:همه رفتن
ا.ت:چی؟همه رفتن پس چرا نگفتی بیام خدافظی کنم
یونا:خب همه دیدن شما دوتا گرم گرفتین دیگه مزاحم نشدن😂
ا.ت:یاا بس میکنی
یونا:تو میتونی برسونیش؟
ا.ت:باش فقط به سون بگو کمک کنه ببریمش تو ماشینم
سون اومد و کمکش کرد که بیاد تو ماشین منم ادرس خونه جیمینو گرفتم و خدافظی کردم
سوار ماشین شدم و راه افتادم
رسیدم خونش خونه خیلی بزرگ و شیکی داشت درو واسش باز کردم و کمکش کردم بردمش داخل
بردمش توی ی اتاق
رفت و روی تخت دراز کشید
جیمین:عاا مرسی ا.ت
ا.ت:خواهش میکنم خب من دیگه میرم خدافظ
جیمین:کجا میری شبو همینجا بمون دیر وقته خیلی خطرناکه
ا.ت:مشکلی نیست سریع میرم
جیمین بلند شد و اومد جلوم وایساد گونه هاش قرمز شده بودن و موهاش بهم ریخته بودن خیلی کیوت شده بود
جیمین:نمیزارم بری گفتم ک خیلی خطرناکه اینجا چنتا اتاق هست برو توی یکیشون فعلا شب و اینجا باش فردا برو هر جایی ک میخوای
باشه ای گفتم و رفتم سمت یکی از اتاقا...
۱۱.۴k
۲۶ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.